ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

یک خبرررررررررررر

ترانه خانمم جمعه شب بابایی یک خبر خوب بهم داد.......مثل اینکه عمه زکیه یک نینی توی دلش داره. .....انشاالله خدا همه نی نی ها رو برای مادراشون حفظ کنه....
6 آذر 1391

پیشرفت های ترانه جون

ترانه خانمم جسابی داری بزرگ میشیا..... حدود یک هفته ( از اواخر آبان)هست که دست هاتو به هم مشت میکنی و نگاهشون میکنی ... داری دستاتو میشناسی.اونقدر بامزه میشی وقتی بهشون نگاه میکنی..چشماتو چپ میکنی و دستاتو بررسی میکنی.....فدای اون دستای کوچولو و تپلیت بشم. تقریبا سه چهار هفته ای( از اوایل آبان) هم هست که وقتی بهت پستونک نمیدم دو تا دستتو به هم مشت میکنی و تا جایی که زورت میرسه فرو میکنی توی دهنت و ملچ مولوچ راه میندازی..... هر روز هم که وقتی باهات بازی میکنیم کلی برامون قهقهه میزنی......خیلی شیرین و بامزه شدی..انشاالله خدا نگهدار تو و همه نینیهای ناز باشه. از حدود دو ماهگیت هم که به طرف صداها برمیگردی و کنجکاوانه بررسی میکنی که از کج...
6 آذر 1391

عاشورا و دلتنگی

سلام خانم خوشگله امروز عاشورا و روز شهادت جد ما حسین بن علی بن ابی طالب است که برای نجات انسانها از نادانی و گمراهی جان عزیزش و عزیزانشو فدا کرد. مامان جون واسه تو سید کوجولو لباس مشگی دوخته بود که حسابی هم چشم نواز شده بود. عزاداری رو نزدیک تو بودم اما الان دوباره از تو و مامانی دورم. به همین زودی دلم براتون تنگ شده ولی راستشو بخوای بیشتر برا مامانی آخه خیلی کم همدیگرو دیدیم. همین هفته میام میارمتون تهرون پیش خودم از غربت در بیام فدای جفتتون بشم خوشگلای من بابایی
5 آذر 1391